«ماتيو آرنولد»، سخنور و نويسندهي سدهي نوزدهم انگليس، همانند «فيتز جرالد» نبود كه همهي آوازه و نامآوري خود را از برگردان رباعيات خيام و انديشههاي او بهدست آورده بود. با اينحال فيتز جرالد، در نامهاي به دوستش نوشت: «هنگامي كه به هومر، ويرژيل، دانته، آشيل، شكسپير و مانند آنها ميانديشم، نوشتههاي خاوري(:شرقي) در نگاهم ابلهانه ميآيد!».
اما ماتيو آرنولد، نميتوانست تا اين اندازه خودبين باشد. او فرهنگ ايران را «فرهنگ روشنايي و زيبايي» ميناميد و اثرپذيري و مايهوري خود از چنين فرهنگي را پنهان نميكرد. آرنولد، نويسندگان اروپايي را هشدار ميداد كه خودنگري را رها كنند و گسترهي ذهني خود را با الهام گرفتن از ملتهاي ديگر، گسترش ببخشند. خود او به آنچه ميگفت پايبند بود و ميكوشيد فرهنگهاي ديگر، بهويژه فرهنگ ايران، را بشناسد.
ماتيو آرنولد و داستان «رستم و سهراب»
هنگامي كه ماتيو آرنولد، داستان «رستم و سهراب» شاهنامه را شناخت، در نامهاي به يكي از دوستانش نوشت: «بهتازگي چيزي به دست آوردهام كه بيش از هر چيز ديگر خشنودم ساخته است. اثري كه يكي از بهترينهاست. چه چيز شگفتآوري! همه چيز در آن هست».
آرنولد فارسي نميدانست و از رهگذر نوشتهاي از «سنتبوو»- منتقد بزرگ فرانسوي- و برگردان «ژولمول»، داستان «رستم و سهراب» را شناخته بود.
آنچه بهويژه براي آرنولد ارزش داشت، جانبخشي فردوسي به قهرمانان داستان و بازگويي جنگ و عشق و كين و سوگ و سروري بود كه در داستان «رستم و سهراب» موج ميزد. آرنولد كه هنر والاي فردوسي را ميستود، بيدرنگ با الهام از اين داستان، منظومهاي نوشت و نام آن را «سهراب و رستم»(با جابهجا كردن نام داستان شاهنامه) گذاشت(١٨٥٣ميلادي). منظومهي او پيروياي آزاد از داستان «رستم و سهراب» شاهنامه بود. آرنولد اثرش را به دوستش «جان دوك كالريچ» پيشكش كرد و در نامهاي به او نوشت: «اين اثر را نه براي زيبايي شعر خودم، بلكه براي والايي داستان و زيبايي احساسات بازتاب يافته در آن، ميپسندم».
شعر ماتيو آرنولد در منظومهي «سهراب و رستم»، ساده، اما بسيار اثرگذار بود. از همينرو در اروپا و بهويژه در ميان انگليسيزبانها، آوازهاي بسيار يافت. يك نمونه از اين اثرگذاري را آنجايي ميتوان ديد كه آرنولد به توصيف نبرد رستم و سهراب ميپردازد:
«توگفتي آفتاب و اختران
در اين رزم سهمگين انباز بودند. زيرا كه ابري
ناگهان در آسمان پديد آمد و خورشيد را
برفراز آن دو جنگاور تيره كرد و بادي
از زير پايشان برخاست و نالهكنان بر دشت دامن كشيد
و هر دوآن را در گردبادي از شن درپيچيد.
تنها آن دو تن را تاري و تيرگي درميان گرفت و بس».
تفاوتهاي منظومهي «سهراب و رستم» آرنولد و «رستم و سهراب» شاهنامه
منظومهي «سهراب و رستم» ماتيو آرنولد، برگردان بيت به بيت «رستم و سهراب» شاهنامه نيست. بلكه برگرداني آزاد و الهامگرفته از آن داستان است. او سرآغاز داستان را كه رستم به شكارگاهي در مرز ايران و توران ميرود، بهكنار گذاشته است. افزونبر اين كه در برگردان او، رستم از داشتن پسري به نام سهراب آگاه نيست و گمان ميكند كه فرزند ناديدهي او دختر است. آن بخش از داستان را كه رستم به دربار كيكاووس ميرود و خشمگين از آنجا بازميگردد، نيز رها كرده است. پارهاي از داستان كه رستم، پنهاني به سراپردهي سهراب و همراهان او نزديك ميشود و ژندهرزم را ميكشد، در منظومهي آرنولد نيامده است. آرنولد پاي پيرانويسه و فرود را هم به داستان باز ميكند! در حاليكه چنين چهرههايي در داستان «رستم و سهراب» شاهنامه نقشي ندارند.
آيا برگردان آرنولد از داستان «رستم و سهراب» دستبردي ادبي بود؟
با همهي آوازهاي كه منظومهي «سهراب و رستم» ماتيو آرنولد بهدست آورده بود، برخي از متقدان پرهيزي نداشتند از اين كه او را متهم به دزدي ادبي كنند. گماني نبود كه آرنولد از برگردان سنتبوو و ژولمول بهره برده بود. اما مساله اينجا بود كه او از يادآوري اين نكته به خوانندگان اثرش خودداري كرده بود و همين كوتاهي، بهانهاي به منتقدان داد تا او را دزد ادبي بنمايانند. اما كساني به پشتيباني از آرنولد برخاستند و چنين گفتند كه آوازهي برگردان ژول مول و سنت بوو به اندازهاي است كه نيازي نبوده است آرنولد نام آن دو را در ديباچهي كتابش بياورد. خود آرنولد هم در پيشگفتار چاپ دوم اثرش كوشيد به اين اتهامها پاسخ بدهد. با اين همه اتهام «دزدي ادبي» تا به امروز بر منظومهي آرنولد سنگيني ميكند.
برگرداني گيرا و پُركشش
برگردان ماتيو آرنولد از داستان «رستم و سهراب»، دريچهاي براي شناخت ژرفتر انگليسيزبانها با يكي از داستانهاي شاهنامه بود. با اين كه برگردان آرنولد در پارهاي جاها با شاهنامه تفاوت دارد، اما توانايي او در پرداخت منظومهاي پُركشش و گيرا را نميتوان ناديده گرفت. بخش كوتاهي از آن برگردان، كه سخن رستم با سهراب است، شايد گوياي شكوه سخن آرنولد در برگردان داستان «رستم و سهراب» باشد:
«هواي آسمان نرم و گرم و خوش است
اما مغاك گور سرد!
در من نگر كه پيلتن و آهنپوش و آزمودهام
در بسياري از دشتهاي خونين نبرد و با بسياري از دشمنان جنگيدهام
و هيچ يك از دشمنان از چنگم نرستهاند...
اما همهي ما چون شناگران قضا و قدر بر موجي گران سواريم!»
منظومهي «سهراب و رستم» ماتيو آرنولد را سالها پيش منوچهر اميري به فارسي برگردان كرده است.
يارينامه:
اين جستار برپايهي نوشتهاي از دكتر حسن جوادي، با نام «ماتيو آرنولد و ترجمه رستم و سهراب»(كتاب ماه ادبيات و فلسفه- خورداد١٣٨٤) فراهم آمده است؛ و نيز جستارهاي:
«ملاحظاتي چند در باب داستان سهراب و رستم»/ عبدالحسين زرينكوب(يغما- سال هفتم)؛
«فردوسي و شاهنامه در كشورهاي انگليسيزبان»/ احمد تميمداري(در كتاب«استوره متن بينا فرهنگي- ١٣٨٨)؛ «مقايسهي رستم و سهراب ماتيو آرنولد با رستم و سهراب شاهنامه»/ منصوره غلامي حنايي(رشد آموزش زبان و ادب پارسي- شماره نخست- پاييز ١٣٨٩)
پويان پشوتني-AmordadNews ثبت دامنه
|